تفکر طالبانی و آموزش‌و‌پرورش


نویسنده: رامین کمانگر

نهادهای مجری آموزش‌و‌پرورش در مسیر تاریخ تنوع فراوانی داشته‌اند. از آموزش‌و‌پرورش غیررسمی خانوادگی و قبیله‌ای گرفته تا آموزش در عبادتگاه‌ها و مدارس ادیان مختلف، آکادمی افلاطون و مکاتب و دانشگاه‌های مدرن مجری آن بوده‌اند. این امر نشانه تنوع نهادی آموزش‌و‌پرورش در تاریخ است، اما نکته مهم در این روند تاثیر مناسبات اقتصادی‌ـ‌سیاسی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی بر نهادهای آموزش‌و‌پرورش بوده است.

نهادهای آموزشی در بسیاری موارد تحت‌ تاثیر عوامل سیاسی‌ـ‌اقتصادی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی شکل گرفته‌اند و فعالیت داشته‌اند و از همین‌جا، تکوین هویتی آن‌ها صورت‌های گوناگونی پذیرفته است. این صورت‌پذیری هویتی در مواردی هدف دانش را دگرگون ساخته و آن را به ابزاری برای مقاصد اقتصادی‌ـ‌سیاسی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی بدل ساخته است.

هر‌چند، ورای این مباحث، مساله‌ هدف دانش بحث جدل‌برانگیزی بوده است، اما به‌طور کلی، آنچه در مورد هدف دانش می‌توان گفت این است که دانش فراروندگی انتقادی است. به این مفهوم که دانش به آنچه می‌رسد بسنده نمی‌کند، بلکه با نقد و پرسش تلاش می‌کند فراتر برود و از این طریق، به دگرگون‌سازی و گسترش فهم انسان کمک کند.

دانش از منظر تاریخی، با تمام فراز و فرودهایی که داشته، چنین مسیری را طی کرده است. در برهه‌هایی که نهادهای آموزش‌و‌پرورش، به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده، تحت‌ تاثیر عوامل اقتصادی‌ـ‌سیاسی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی، خلاف آنچه گفته شد عمل کرده است، جوامع دچار درجازدگی و انحطاط شده‌اند. تاثیر‌گذاری عوامل اقتصادی‌ـ‌سیاسی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی در زمان تغییر ساختارهای سیاسی یا دست‌به‌دست‌ شدن قدرت مشهودتر است. نیروهای مختلف با به دست گرفتن قدرت، برای تحکیم و افزایش قدرت، تلاش می‌کنند روایت خود را از هر طریقی گسترش دهند و همگانی سازند. از این روست که نهادهای آموزشی برایشان اهمیت و ارزش بیشتری می‌یابد.

اکنون که با آغاز گفت‌و‌گوهای صلح افغانستان با طالبان، افغانستان ظاهرا به مرحله دیگری گذار خواهد کرد، ضروری است از آن‌هایی که بر مبنای تفکر طالبانی، از آموزش‌و‌پرورش محروم شده‌اند یا از آموزش‌و‌پرورش انتقادی و خلاق بهره‌مند نشدند یاد شود. به این مناسبت، باید پرسید تغییر احتمالی ساختار و مناسبات قدرت چه تاثیری بر آموزش‌و‌پرورش افغانستان خواهد داشت؟ تقابل بنیادی معرفتی طالبان با معرفت شهری نهادهای آموزش‌و‌پرورش را چگونه متاثر خواهد ساخت؟ و چرا باید از این مساله بر‌ حذر باشیم و به آن بپردازیم؟

شکی نیست که آموزش‌و‌پرورش سنگ‌ بنای مدنیت انسان است اما هم‌زمان، آموزش‌و‌پرورش در مواردی سنگ‌ بنای تیره‌روزی‌های بشر نیز بوده است؛ آن‌جا که هدف دانش تحت تاثیر عوامل اقتصادی‌ـ‌سیاسی و اجتماعی‌ـ‌فرهنگی دگرگون شده و به ابزاری صرف بدل گشته است. یکی از نمونه‌های محسوس این مورد دوره طالبان است.

تفکر طالبانی آموزش‌و‌پرورش را تبدیل می‌کند به ابزاری برای فراگیری روایت خاصی از دین. در این روند، دانش تبدیل به امر درجه‌ دو شده است و آنچه آموزش داده می‌شود قرائتی خاص از دین است. در تفکر طالبانی، عملا تفاوت چندانی میان مدرسه و مکتب وجود ندارد. مثلا در بند اول ماده‌ ۲۴ قانون معارف زمان طالبان، که به اهداف تعلیمات ابتدایی می‌پردازد، آمده است: «پیروی و پایبندی به دین مبین اسلام و شریعت غرای محمدی (ص).»

آنچه طالبان در زمان تسلط خود به نمایش گذاشتند، از قطع اعضای بدن گرفته تا تازیانه زدن و محروم ساختن زنان از آموزش و تخریب آثار باستانی و... از دید آن‌ها، مصداق «شریعت غرای محمدی» بود. زمانی که چنین موردی مبنای آموزش‌و‌پرورش قرار می‌گیرد، احتمال می‌رود ادامه یابد و همگانی شود. به یاد داریم که در دوره طالبان، همه دانش‌آموزان، در سطوح مختلف، مجبور بودند دستار ببندند. گاهی گروه‌های «امر به معروف و نهی از منکر» برای پرسیدن احکام و آموزه‌های دینی به مکتب‌ها می‌آمدند. هدف آموزش‌و‌پرورش در این دوره تدریس آموزه‌ها و احکام دینی بود و از طرف دیگر، بر وفاداری به امارت اسلامی نیز تاکید می‌‌شد. اساس آموزشی تفکر طالبانی بیشتر از این‌که نگاه به آینده یا دانستنی‌های جدید باشد، معطوف به گذشته و سلسله آموزه‌های سخت و تغییرناپذیر یا پرسش‌ناپذیر است.

طالبان بر مبنای چنین تفکری آموزش دیده‌اند. آموزش طالبانی آموزش خشونت‌بنیاد است. وقتی گروهی بخواهد آثار باستانی را تخریب کند، تاکستان‌ها را بسوزاند، زنان را از آموزش‌و‌پرورش محروم سازد، اعضای بدن انسان را قطع کند، با رسانه‌ها، آزادی بیان، آزادی عقیده و سایر آزادی‌های مربوط به انتخاب‌ فردی دشمنی کند، مقبره هنرمندی را منفجر سازد و خلاصه رفتارش خشونت‌بنیاد باشد، باید از شیوه آموزش‌و‌پرورشش پرسید، چون ممکن نیست انسانی یک‌شبه تبدیل به مونولوگی چنین بی‌انتها از خشونت، طرد و حذف شود، برای فهمش باید به زمینه آموزشی و پرورشی‌اش نگاه کرد.

باری، میان برداشتِ طالبانی از آموزش‌و‌پرورش و آموزش‌و‌پرورش مدرن تفاوت بسیار است. تفکر طالبانی آموزش‌و‌پرورش را به ابزاری برای مونولوگی خشونت‌بنیاد، شبیه آنچه در دوره خود به نمایش گذاشتند، تبدیل می‌کند. در بزنگاه صلح، این نکته نباید فراموش شود، چه تغییر مناسبات قدرت نهادهای آموزش‌و‌پرورش را هم متاثر خواهد ساخت. نتیجه چنین تاثیری درجازدگی و انحطاط است. از نهادهای آموزشی‌ای که بر مبنای تفکر طالبانی بنا شده باشد انسان مبتکر، خلاق و منتقد بار نمی‌آید. نیاز است از این مساله بر حذر باشیم و در گفت‌و‌گوی‌های صلح، استقلال دانش را، خواسته یا ناخواسته، به معامله نگیریم. این دِین تاریخی تمام انسان‌های است که بر مبنای تفکر طالبانی، یا به‌کل از آموزش‌و‌پرورش محروم شدند یا از آموزش‌و‌پرورش انتقادی و خلاق برخوردار نشدند.

این نوشته ابتدا در روزنامه ایران انترنشنل در تاریخ شنبه، ۲ ثور/اردبهشت ۱۳۹۸  منتشر شده است.

رامین کمانگر رئیس دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه دنیا و پژوهشگر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.

 

پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه می‌باشند، می‌توانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند:opinions@aiss.af

این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاه‌های رسمی انستیتوت نمی‌باشد



نظریات